سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 امام حسن عسگری (ع) (ادامه پست قبل) - حجاب غیبت

امام حسن عسگری (ع) (ادامه پست قبل)

چهارشنبه 86 اردیبهشت 5 ساعت 10:0 صبح

ادامه پست قبل:

ماجرای جانشین بر حق امام عسکری

ابوالادیان می گوید : من خدمت حضرت امام حسن

عسکری (ع ) می کردم . نامه های آن حضرت را به

شهرها می بردم . در حال مریضی به علت مسمومیت ،

 روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن

 تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از پانزده

 
روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون

 از خانه من خواهی شنید ، و در آن موقع مشغول غسل

 دادن من خواهند بود .


ابوالادیان به امام عرض می کند : ای سید من ، هرگاه

 این واقعه دردناک روی دهد ، امامت با کیست ؟


فرمود : هر که جواب نامه من را از تو طلب کند .

ابوالادیان می گوید : دوباره پرسیدم علامت دیگری به من

 بفرما .


امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد .


ابوالادیان می گوید : باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم .

 
امام می گوید : هر که بگوید که در همیان چه چیز است

 او امام شماست .


ابوالادیان می گوید : مهابت و شکوه امام باعث شد که

نتوانم چیز دیگری بپرسم . رفتم و نامه ها را رساندم و

پس از پانزده روز برگشتم . وقتی به در خانه امام رسیدم

 صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود . داخل خانه

امام ، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری را دیدم که

نشسته ، و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت

 او تهنیت می گویند . من از این بابت بسیار تعجب کردم

 پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم . اما او جوابی نداد و

هیچ سؤالی نکرد . چون بدن مظهر امام را کفن کرده و

آماده نماز گزاردن بود ، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت

 کرد که بر برادر خود نماز بخواند . چون جعفر به نماز


ایستاد ، طفلی گندمگون و پیچیده موی ، گشاده دندانی

 مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت :

ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم .


رنگ جعفر دگرگون شد . عقب ایستاد . سپس آن طفل

پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام

علی النقی علیه السلام دفن کرد . سپس رو به


من آورد و فرمود : جواب نامه ها را که با تو است تسلیم

 کن . من جواب نامه را به آن کودک دادم . پس

"حاجزوشا " از جعفر پرسید : این کودک که بود ، جعفر


گفت : به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را

 ندیده ام .


در این موقع ، عده ای از شیعیان از شهر قم رسیدند ،

چون از وفات امام (ع ) با خبر شدند ، مردم به جعفر

اشاره کردند . چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او

پرسیدند : بگو که نامه هایی که داریم از چه جماعتی

است و مالها چه مقدار است ؟ جعفر گفت : ببینید مردم

 از من علم غیب می خواهند ! در آن حال خادمی از

 
جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت :
ای مردم قم با شما نامه هایی است از فلان و فلان و

همیانی ( کیسه ای ) که در آن هزار اشرفی است که

در آن ده اشرفی است با روکش طلا .


شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را

فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را

 به او تسلیم کن .


جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل

کرد . معتمد گفت : بروید و در خانه امام حسن عسکری

(ع ) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید . رفتند و از کودک

 اثری نیافتند . ناچار " صیقل " کنیز حضرت امام عسکری

 (ع ) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینکه او

 حامله است . ولی هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند .

خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نیز

 در کنف حمایت حق است و به ظاهراز نظرها پنهان می

باشد . درود خدای بزرگ بر او باد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گلهای شادی /ص190

http://www.bahonar-tt.ir/

سایت irib

سایت تبیان


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]