عشق
عشق یعنی
عشق یعنی یک شلمچه استخوان
ماندن تنها پلاکی از جوان
عشق یعنی یک طلائیه غریب
یک دویچی یادگاری از حبیب
عشق یعنی یک هویزه قتلگاه
رویش صد جمجمه در پاسگاه
عشق یعنی یک دوکوهه غمگسار
یک جریره مردمانی سوگوار
عشق یعنی یک حلبچه شط خون
روی پیشانی گلها، خط خون
عشق یعنی یک بیابان بی کسی
نیست دنیای شقایق را خسی
عشق یعنی یک غروب آتشین
جبهه را گشته مزین اینچنین
عشق یعنی یک پدافند التماس
باغبان باغی از گلهای یاس
عشق یعنی جاده ای بی انتها
خاکریزی بی نهایت تا خدا
عشق یعنی سنگری از اعتماد
گشته فکه سرزمین اعتقاد
عشق اینجا یاد زهرا می کند
نخل بی سر یاد مولا می کند
عشق اینجا دل ربایی می کند
عاشقان را کربلایی می کند
آی مردم عشق معنا می شود!
عاشقی اما معما می شود
عشق با خمپاره معنا می شود
یا شهادت نامه امضاء می شود
جبهه عاشقان را حکایت می کند
یا قنوتش را روایت می کند
نوشته شده توسط :